در ماه آوریل، او از یک شهر کوچک رفت و آمد مکرر در اسپانیا سن سباستین بازدید کرد. این یک مکان شگفت انگیز است که من نمی خواهم به طور کامل نمی خواهم. از یک طرف در ساحل خلیج Biscay واقع شده است، و از سوی دیگر، توسط صخره های قدرتمند احاطه شده است.
خیابان های سن سباستین کوچک، تمیز و بسیار روشن است که بلافاصله قابل توجه است. در کنار جاده ها، همانطور که ما توس و کاج، درختان نخل قدرتمند در آنجا رشد می کنند. علیرغم این واقعیت که من در اوایل ماه آوریل به شمال اسپانیا رفتم، نمی توانم هوا را بهار گرم کنم. بله، و آب در خلیج توسط ظهر به اندازه کافی گرم می شود تا بتوانید با خیال راحت شنا کنید.
یکی از جاذبه های اصلی این شهر دنج، مجسمه بزرگ مسیح است. بسیاری از زنان احتمالا هنوز از تلویزیون مکزیک به یاد می آورند همانند. این مجسمه سازی بر روی یکی از سنگ های راست در ساحل خلیج، در خلیج دارای یک شکل از پوسته بزرگ است. وجود دارد، در یک سنگ در کنار مجسمه سازی، قلعه La Moth واقع شده است. من در او اتفاق نیافتم، افسوس.
من فقط 24 ساعت با سن سباستین آشنا شدم، و بنابراین زمان فاصله را از دست ندادم و رفتم تا جاذبه های محلی را بررسی کنم. کلیسای جامع بن پاستور به من زد. او قدرتمند، باستانی است که توسط انگور وحشی متهم شده است، و شما می دانید ... دارای انرژی قدرتمند است. در هر صورت، من احتمالا ایستاده بودم، از نیم ساعت در یک مکان، تصمیم به تصمیم به عقب نشینی حتی از او.
در شب به راه رفتن در امتداد شهر خود رفت. از آنجایی که حکومت مقدس در اسپانیا به شدت دیده می شود، تمام مغازه ها خیلی زود بسته شده اند. برای خرید سوغات شکست خورد، اما معلوم شد که شراب جوان گل رز را امتحان کنید - غرور اسپانیا. این شراب واقعا واقعی بود که به هیچ مقایسه ای با آنچه که در فروشگاه های ما فروخته می شود، نمی رود. غروب خورشید در کوه شاندو ملاقات کرد. یک دیدگاه خیره کننده از خلیج و شهر خود وجود دارد. هنگامی که چراغ ها در خانه ها روشن می شوند، امواج در پایین پاشنه می شوند و باد ضعیف گرم در صورت می سوزد - من می خواهم همه مشکلات را فراموش کنم، و فقط از زندگی لذت ببرید!
روز بعد من نیاز به پرواز داشتم، و من به پامپلونا رفتم - شهر در نزدیکی سن سباستین، جایی که یک فرودگاه وجود دارد. اما از آنجا که پرواز من لغو شد، مجبور شدم تقریبا یک روز آنجا بمانم. پامپلانا نمی تواند به نام شهر آبگرم آبگرم شود، اما من هنوز می خواهم چند کلمه را بگویم. من در یک هتل قدیمی که در آن همینگوی در زمان خود زندگی می کرد (در عکس - دیدگاه منطقه هتل، به هر حال) متوقف شد. این یک شهر پرنعمت شگفت انگیز با خیابان های باریک است، یک برده سنگ فرش را پاکسازی می کند. برای آن دسته از روستاها سالانه در طول Corrida رانندگی می کنند، و همچنین می توان دید که در شهرهای ما فاقد آن است - وحدت محلی. علی رغم جنگ سرد غیر نظامی بین اسپانیایی ها و باسکها، مردم در اینجا با هم زندگی می کنند. من شاهد این بود که چگونه مرد جوان به طور تصادفی به طور تصادفی فوت کرد. و پس از چند ساعت بعد، میدان در مرکز شهر بیرون آمد، احتمالا کل شهر فقط به خداحافظی خداحافظی کرد. من فکر کردم این اتفاق می افتد فقط در فیلم ها. هیچ آسیبی وجود نداشت، هیچ کمبود احساسات وجود نداشت. مردم به میدان رفتند و به سادگی یک آهنگ غم انگیز را در افتخار خود در گیتار هایی که آواز خواندند ... و به عنوان وتر نهایی، دوش دیوار در یک دقیقه پیش اجرا شد. در اینجا این شهر جالب است!
تصورات اسپانیا، با وجود چنین استراحت کوتاه در آن، در یک بعد از بررسی مناسب نیست. اما اگر چند کلمه ای راجع به سفر من به سان سباستین بگویید، دوست داشتنی و انسانهای محلی، فضای دائمی تعطیلات، عطر و طعم تند شگفت انگیز از هوا و یک باد گرم فراموش نشدنی در غروب آفتاب روز است. اگر تمایل به دور شدن از سر و صدا معمول وجود داشته باشد، ارزش دارد.