شبه جزیره کریمه ما را تقریبا به سرعت با ما ملاقات کرد - در مقایسه با سال گذشته، کشتی های خرد شده مانند ساعت ها کار می کردند. منتظر چند دقیقه از چهل تا زمانی که پلت فرم با حمل و نقل پر شده است.
چند ساعت بعد ما در حال حاضر همه چیز را در حیاط خلوت دنج فروختیم. میزبان آپارتمان در وب سایت اعلامیه یافت شد، تماس گرفت، موافقت کرد. ما چندین گزینه داشتیم، اما شوهر این را به خاطر پارکینگ انتخاب کرد. میزبان ماشین را به حیاط اجازه داد، که نادر است. معمولا در شهرهای رفت و آمد مکرر هر سانتیمتر فضا با خانه ها، پسوند برای دریافت تعطیلات پر شده است. اما اتومبیل ها در کنار یک خیابان باریک پشت محوطه حیاط ایستاده اند. خیلی راحت نیست
اما آپارتمان تبدیل به شیک شد - سه اتاق، آشپزخانه، حمام بزرگ. در آکواریوم راهرو با گربه ماهی بزرگ.
دو روز با باران دروغ می گوید من خیلی از خواب رفتن به این شهر، در دوران کودکی من هر سال استراحت در اردوگاه پیشگام به نام گاگارین. سپس او در حدود هشت برگشت بود. سپس ظاهر او ناراحت شد - ساختمان ها قدیمی، دوران شوروی، همه در راه اندازی هستند. بنابراین شرم آور شد، زیرا کریمه است. او خود یک مروارید است، اما بعد از همه چیز در مورد قاب نیز نیاز به مراقبت!
در نهایت، آب و هوا با خوشحالی خوشحال شد، خورشید ممکن بود ممکن بود و اصلی نبود، اما حتی اگر درخشش متوقف شود. ما حیاط را ترک کردیم و به سمت خاکی رفتیم. کودکان مرکز تفریحی را دیدند و بلافاصله عجله کردند تا از آن لذت ببرند. نه تنها یک کودک، بلکه همچنین پدر ما تصمیم گرفت تا مهارت های تیراندازی را نشان دهد.
شما می توانید چند ساعت در این شهر کودکان صرف کنید، فقط 300 روبل را صرف کنید. همانطور که برای من، قیمت ها کاملا طبیعی هستند. تا زمانی که آنها به خاک رس برود، آنها موفق به خرید یک دسته از سوغاتی شدند. مردم بیشتر و بیشتر بودند، حتی تعجب آور است که در چنین آب و هوایی شهرستان با استراحت به ثمر رساند. او در یک کافه غذا خورد - دستور داد فرزندان کباب، سالاد و پیتزا. بسیار خوشمزه، و قهوه معلوم شد خاص است. پیشخدمت گزارش داد که او آشپزش را برای یک دستور خاص پخت و پز کرد.
بعد، ما یک گروه از مجسمه های زندگی و دیگر شخصیت های کمتر جالب را دیدیم.
آنها سرگردان بودند تا زمانی که فرزندان ما کمی از خستگی سقوط کنند.
صبح روز بعد به پنجره های ما لبخند زد. من نمی توانستم باور کنم که ما در نهایت به دریا می افتیم. در عین حال، آب گرم نشد، به ماشین پرید و به یک مکان عجله کرد، که ما در راه Evpatoria متوجه شدیم. این یک خلیج کوچک است که در آن قوها شناور شده اند. ساکنان محلی می گویند که در زمستان آب یخ نمی زند و پرندگان در هر نقطه پرواز نمی کنند.
هفته گذشته ما شدیم، غرق شد. از ساحل به معنای واقعی کلمه خزنده خانه. آنچه که باقی مانده بود، لازم بود که هر ثانیه استفاده شود. چگونه از Evpatoria بدون TAN آمده است. چه کسی ما را درک خواهد کرد؟ در روز آخر، فقط در اطراف شهر رفت، مغازه ها، ساختمان های جدید وجود داشت. همانطور که در زندگی من سعی کردم، شراب خوشمزه ترین را خریداری کرد. مردم محلی خود را تولید و فروش کنید. این شهر شروع به تغییر کرد، به زندگی و به نحوی به روز شد. قدرتمند و من خیلی ناراحت شدم، نمی خواستم ترک کنم
هنگامی که شهر باقی مانده بود، او نیز به نظر من غمگین بود، شاید او نیز نمی خواست بخشی؟