هنگامی که من در سفر تجاری در هند بودم، دو روز افتادم و آنها را در شهر هیدرباد سپری کردم. این انتخاب در این مکان کاهش یافت، زیرا من می خواستم خود را در فضای هند به طور کامل غوطه ور کنم. هواپیما ما به آنها فرود آمد. گاندی و از آنجا در یک تاکسی ما به هتل رفتیم. جاده حدود یک ساعت طول کشید، هرچند فاصله کوچک است، جایی که 20 کیلومتر است.
جنبش در هند چیزی است که هرج و مرج است، فردی از کشور دیگری کاملا غیر قابل درک است. سیگنال های خودرو در همه جا شنیده می شود، رانندگان از پنجره ها فریاد می زنند، ترافیک دیوانه می شود. علاوه بر این، هیچ چیز شگفت آور در این واقعیت است که حمل و نقل بر روی جاده می رود. آنها حیوانات مقدس را در نظر گرفته اند، بنابراین آنها می توانند جایی که می خواهند راه می روند.
هتل ما معلوم شد که مناسب است، حتی یک استخر، یک منطقه سبز وجود دارد. اتاق تمیز است، من انتظار بدرفتاری داشتم. حل و فصل، ما رفتیم تا محیط اطراف را بررسی کنیم. شهر دارای یک دریاچه مصنوعی است، در میان آن مجسمه بودا است. ممکن است برای هزینه اضافی آن را شنا کنید و آن را در نزدیکی آن قرار دهید.
ما این کار را نکردیم، زیرا هیچ چیز جالب در این درس خود را پیدا نکرد.
حیدرآباد برای بازارها و مروارید آن مشهور است. پس از ضربه زدن به بازار، در سراسر آنتی اسپانیایی مطلق، مردم کثیف و تمایل به خرید هر چیزی بلافاصله.
نه دور از شهر یک قلعه قدیمی، یک شیء تاریخی جالب است. اما از آنجایی که ما بدون هیچ راهنمایی به او نزدیک شدیم، نمی توانستم درباره ظاهر او بگویم.
از آشنایی با حیدرآباد، من تنها برداشت منفی داشتم. فقر، خاک، هرج و مرج ... متوجه شدم که من در یک شهر زیبا ایستاده بودم، و من نباید در مورد دوران کودکی سرنوشت شکایت کنم.